چهارشنبه سوری، طلیعه آمدن بهار و گره گشایی از درماندگان
علی طهماسبی پژوهشگر دینی و ادبی نوشت:جشن سوری مناسکی بود ویژهی ایرانیان، در آخرین شب اسفندار مذ(ماه اسفند) و رواج آن بیشتر شاید در خراسان بزرگ بود.
«سوری» ظاهرا نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبویی بوده که بعدها به نام گل محمدی شهرت یافت. شادی، خوشحالی و خرمی را نیز از معانی «سوری» دانستهاند.[1] پس جشن سوری انگار خوشامدی بوده به نورز و بهار و سبزه و گل.
اگر چه جشن سوری پیشینهای در ایران پیش از اسلام داشته و با ششمین گاهنبار که روز آفرینش مردمان دانسته میشد[2] یگانه بوده است اما پس از اسلام دگرگونیهای تازهای پیدا کرد و در پارهای موارد با مضامین اسلامی هم در آمیخت.
با تغییر نامگذاری روزها و پدید آمدن نامهای شنبه تا جمعه، آخرین شب چهارشنبهی هر سال شمسی، ویژهی جشن سوری شد. همین بود که ترکیب «چهارشنبه سوری» پدید آمد و پس از اسلام، نخستین بار در قلمرو حکومت سامانیان رواجی دوباره پیدا کرد، افروختن آتش و عبور از آن نیز از نقطههای کانونی چهار شنبه سوری شد. شاید به یاد عبور سیاوش از آتش، شاید هم عبور از سه تودهی آتش مقدس، به نشانهی سفارش نیاکان به سه اندرز پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک. و بسی تاویلها و تعبیرهای گوناگون دیگر، که از آتش پاک آسمانی تا آتش عشق زمینی را شامل میشد.
از آنجا که این جشنها متولی خاصی نداشت و ارباب دین هم کاری به آن نداشتند، مردم عادی با شمّ و ذوق انسانی خود و متناسب با نیازهای عاطفی خود چیزهایی بر مراسم این شب میافزودند و بسا چیزها را که شاید انجامش ضرورتی نداشت و زمانهاش سپری شده بود به فراموشی میسپردند. یعنی که چهارشنبه سوری در نزد پیشینیان ما و تا همین پنجاه و شصت سال پیش، تنها برافروختن آتش نبود، عبور از آتش تنها یکی از مراسم آن شب شمرده میشد. از مهمترین کارهای دیگر در این شب یکی هم قاشق زنی بود و دیگری ایستادن بر سر چهارسوق گاه به نیت فالگوشی و گاه برای نشان دادن گره فروبستهای تا دستی پیدا شود و گره گشایی کند.
این رسم گاهی نه به سبب تهی بودن سفرهی قاشق زن، بلکه بسا به تفنن انجام میگرفت. با این همه، یادی بود از تهی سفرگان، و تذکری بود بر حرمت انسانی آنان و ضرورت ناشناخته ماندنشان.
چهارشنبه سوری و چهار راه هم انگار با هم سر وسری داشتند و تفاّل زدن به گفتار عابرین بر سر چهار راه، ریشه در نگاه باطنی و ذوق تاویلگرایانهی کسی داشت که به آواز مردم گوش میسپرد تا تفاّلی زده و با دلی امیدوار تدارک سامان کار خویش کند.
از پیران قدیم همچنین شنیده بودم که اگر کسی را مشکلی بود که خود بهتنهایی از حل آن ناتوان بود، بر سرچهار راه میایستاد، بر گوشهی قبای خود گرهی میزد یا دنبالهی دستارش را، منتظر میماند، تا بزرگی و معتبری از اهالی به سراغش بیاید، و گره را باز کند. یعنی که آسوده باش، گره از کار فرو بستهات خواهم گشود. بسا جوان عاشقی که دختر دلخواهش را از او دریغ میکردند، اینگونه به مراد میرسید.
این مراسم اگرچه ابتدایی بود، و اگر چه متناسب با همان زمان و مکان خود بود، اما هرچه بود این مایه از ارزشهای انسانی در آن بود که شایسته بازخوانی در ساحتهای تازه و متناسب با شرایط تازه باشد. اما نفی و طرد این آداب ملی و مردمی، در این سالهای گذشته که از سوی برخی متولیان دین دولتی انجام گرفت، به این بازخوانی نقشی واژگونه داد. تا آنجا که آن آتش مقدس، در نزد بسیاری از جوانان امروز، به آتش باروت و انفجار بدل شده.
[1] - لغتنامهی دهخدا. همچنین در اشعار مشهورترین شاعران پارسی گوی ، «سوری» اشاره به همان گل محمدی است. منوچهری « آب گل سوری» که همان گلاب امروزی است در شعر منوچهری به این گونه آمده : بر فرق شما آب گل سوری بارم/// یا جام جوانی بهم اندر بگسارم
[4] - تورات، کتاب پیدایش، باب دوم
دیدگاه