سکانس پایانی فیلم پاپیون
پاپیون (به انگلیسی: Papillon) فیلمی سینمایی در ژانر درام، جنایی، و سرگذشتنامهای به کارگردانی فرانکلین جی. شافنر است.
هنری چاریر (با بازی استیو مک کوئین) که به دلیل خال کوبی پروانه روی سینه به پاپیون شهرت پیدا کرده به جرم قتل یک دلال به اشتباه مقصر شناخته شده و در سال 1933 دادگاه قضایی او را به حبس ابد در گویان فرانسه محکوم می کند.
در مسیر زندان او با زندانی دیگری به نام لوئیس دگا (با بازی داستین هافمن) آشنا می شود، جرم لوئیس جعل اسناد و اختلاس است و باور دارد که همسرش به همراه یک وکیل او را آزاد خواهد کرد.
پاپیون پیشنهاد می کند که در عوض حمایت از دگا، او نیز در فرار از زندان گویان به پاپیون کمک کند. آن دو در کنار هم زندگی سخت اردوگاه کار را سپری می کنند که در نهایت به دوستی میان آن ها منجر می شود.
روزی پاپیون از دگا در مقابل یک نگهبان سادیسمی دفاع کرده و پس از آن به جنگل می گریزد، اما این فرار او ناکام است و دستگیر می شود و به جرم فرار دو سال در زندان انفرادی محبوس می شود.
دگا با فرستادن غذاهای اضافی برای پاپیون سعی می کند او را کمک کند، اما این کار دگا لو رفته و سرپرست سلول پاپیون را به مدت شش ماه در تاریکی زندانی می کند. سرپرست قصد دارد پاپیون را مجبور کند تا کسی که به او کمک کرده را لو دهد و به همین منظور جیره غذای او را به نصف کاهش می دهد.
اگرچه پاپیون نیمه مجنون شده و برای زنده ماندن به خوردن حشرات روی آورده اما از لو دادن نام دگا خودداری می کند. بعد از گذشت دو سال او آزاد شده و برای بهبودی به درمانگاهی در سنت لوران دو مارونی اعزام می شود.
بعد از مدتی پاپیون دوباره دگا را در زندان می بیند و از او برای انجام طرح فرار دیگری کمک می خواهد. دگا ملاقات با یک پزشک زندانی را برای او ترتیب می دهد، پزشک پیشنهاد می کند که از مردی به نام پاسکال در بیرون از زندان درخواست کنند تا یک قایق برای آن ها فراهم کند.
در این بین دو زندانی دیگر به نام های کلاسیت و آندره ماتوریته در طرح فرار به آن ها ملحق می شوند. هنگام فرار، کلاسیت با ضربات یک نگهبان بیهوش می شود.
دگا برای لو نرفتن نقشه، نگهبان را به طریقی از میان بر می دارد، او به ناچار به پاپیون و ماتوریته پیوسته و از طریق دیوار زندان فرار می کنند.
در حین فرار مچ پای دگا می شکند، آن ها در نهایت پاسکال را ملاقات می کنند تا قایق را از او تحویل بگیرند. پاسکال به قول خود عمل کرده و روز بعد آن ها را به قایق می رساند اما بعد از رفتن او زندانیان متوجه می شوند که فریب خورده اند و قایق سوراخ و خراب است.
فراری ها با یک شکارچی محلی روبرو می شوند که ادعا می کند مزدوران جایزه بگیری که منتظر دستگیری آن ها بوده اند را کشته است، شکارچی این سه نفر را به یک منطقه تحت قرنطینه که جذامی ها در آن زندگی می کنند راهنمایی می کند، در آن جا وسایل و یک قایق به دست می آورند.
سرانجام این سه نفر به ساحلی در کلمبیا می رسند اما توسط گروهی از سربازان شناسایی می شوند، سربازان به سمت آن ها تیراندازی کرده و ماتوریته را زخمی می کنند.
او به همراه دگا که تقریبا بر اثر شکستگی مچ پا فلج شده اسیر می شود. پاپیون به اجبار، دو همراه خود را رها می کند و به تنهایی از چنگال سربازان می گریزد و در یک قبیله بومی پناه می گیرد.
او برای مدتی طولانی در قبیله بومی زندگی می کند، اما یک روز صبح از خواب بیدار می شود و می بیند که افراد قبیله رفته اند و او را با یک کیسه کوچک مروارید تنها گذاشته اند.
پاپیون به یک پاسگاه پلیس می رود و به یک راهبه مبلغی می پردازد تا او را به صومعه ببرد، در آن جا از رئیس صومعه درخواست می کند تا به او پناه دهد اما او در عوض پاپیون را به پلیس لو می دهد.
پاپیون را مجددا به گویان فرانسه برگردانده و به پنج سال حبس انفرادی دیگر محکوم می کنند، در زندان با پیرمرد در حال مرگی مواجه می شود و متوجه می شود همان دوستش ماتوریته است.
بعد از آن اتفاق پاپیون به جزیره ای دور افتاده به نام جزیره شیطان منتقل شده و در آن جا مجددا با دوست قدیمی اش دگا، که مدت ها است رویای آزاد شدن را فراموش کرده هم بند می شود.
دگا برای پاپیون تعریف می کند که همسرش او را رها و با وکیلش ازدواج کرده است، او اکنون از زندگی در جزیره راضی است.
پس از مدتی زندگی در جزیره پاپیون از بالای یک صخره بلند خلیج کوچکی را می بیند و متوجه می شود که امواج خلیج به اندازه کافی قدرتمند هستند تا مردی را به دریا و به سرزمینی دیگر برسانند.
پاپیون از دگا می خواهد که در فرار به او بپیوندد، آن ها نارگیل ها را به هم بسته و دو شناور درست کنند. درست قبل از اجرای نقشه و همان طور که کنار صخره ایستاده اند دگا تصمیم می گیرد که فرار نکند و به پاپیون التماس می کند که او هم این کار را انجام ندهد.
پاپیون آخرین بار دگا را در آغوش می گیرد و سپس از روی صخره به پایین می پرد. او به شناور خود چنگ زده و با موفقیت به دریا منتقل می شود.
راوی بیان می کند که پاپیون بالاخره به آزادی رسید و باقی عمرش را به عنوان مردی آزاد زندگی کرد.
دیدگاه