مهدی غبرایی: خودم را برادرخوانده موراکامی میدانم
مهدی غبرایی با بیان اینکه خود را برادرخوانده هاروکی موراکامی میداند، درباره دلایل استقبال مخاطبان ایرانی از این نویسنده ژاپنی میگوید.
این مترجم درباره ترجمه جدید خود از مجموعه داستان هاروکی موراکامی با عنوان «اولشخص مفرد» اظهار کرد: با انتشار این کتاب، بسیاری از دوستان در فضای مجازی این بحث را مطرح کردند که چه لزومی داشت پنجمین ترجمه از این کتاب به بازار بیاید. فکر میکنم پاسخ به این سوال واجب باشد. من جزو اولین کسانی بودم که در ایران سراغ موراکامی رفتم و «کافکا در کرانه» را ترجمه کردم، البته ترجمه دیگری هم همزمان بیرون آمد. بعد هم سراغ آثار دیگر موراکامی رفتم که در مجموع تعداد آنها به ۱۱ عنوان رسیده است. دو عنوان غیر از کتاب اخیر، مجموعه داستان و ۸ تای دیگر رمان است.
او افزود: به علت دلبستگی خاصی که به موراکامی دارم تا وقتی که توان داشته باشم و موراکامی رمان دیگری بنویسد، باز هم سراغش خواهم رفت. چنانچه یک رمان بلندش با عنوان «قتل کومانداتوره» را دوستان محبت فرموده دو سه سالی معطل کردهاند و هنوز مجوز نگرفته است. البته اگر داستان کوتاه داشته باشد، شاید سراغش نروم. درباره این مجموعه داستان و اینکه چرا سراغ ترجمهاش رفتم باید بگویم از چندی پیش خبر انتشار کتاب را از طریق اینترنت داشتم، به ناشر سفارش کردم که آن زمان در ایران نبود، فردای روزی که کتاب منتشر شد پیدیاف کتاب را خرید و برایم فرستاد و من هم شروع به کار کردم. اما نه کار من همراه با عجله است و نه ناشری (نشر افق) که کتاب را منتشر کرد وارد رقابتهای تند که کتاب را به بازار برساند میشود. چند ویراستار دارد و برخی از اشکالات را هم پیدا کردند و رفع شد. من با فضای داستانهای موراکامی آشنا هستم و به شوخی میگویم خود را برادرخوانده موراکامی میدانم، هرچند ممکن است ما را حساب نکند. هشت ماهی بعد از انتشار، ترجمه کتاب طول کشید و ظرف این مدت چهار نفر دیگر آن را ترجمه کردند و چون ما محدودیتی نداریم و حتی اگر کپیرایت هم بگیرم، دیگران هم میتوانند کتاب را ترجمه کنند، کاری نمیتوان کرد. ناشر میخواست کپیرایت اثر را بگیرد اما گفتند کپیرایت کتابهای موراکامی را به ایران نمیفروشند. همین موضوع درباره کتاب «کلارا و خورشید» کازوئو ایشیگورو هم پیش آمد و کلا از ترجمه آن منصرف شدم، ناشر کپیرایت را خرید، کتاب را دیدم و نپسندیدم که ترجمه کنم. اما آثار دیگر ایشیگورو را با عنوان «هرگز ترکم نکن» که رمان بسیار جذاب و تأثربرانگیزی است و هر زمان آن را میخوانم، متأثر میشوم و مجموعه داستان «ترانههای شبانه» را که چند داستان درباره موسیقی است، ترجمه کردهام.
غبرایی درباره اینکه داستانهای موراکامی چه ویژگیهایی دارد که مخاطبان ایرانی از آنها استقبال کردهاند، با بیان اینکه این موضوع زمینه تاریخی دارد، اظهار کرد: ۴۰ سال است که ترجمه میکنم. زمانی که در نیمهراه کار ترجمه بودم، آهستهآهسته به سمت ادبیات شرق رفتم، درخشانترین آنها ژاپن است که دو برنده نوبل دارد، بعد چین که آنهم دو برنده نوبل دارد که یکی خارج از کشور چین زندگی میکند و از مو یان ترجمه کردم. همینطور هند که یک برنده نوبل دارد، رابیندرانات تاگور که چیزی از او ترجمه نکردهام و سراغ نسل بعدی او یعنی ر. ک. نارایان رفته و دو کتاب از او ترجمه کردم. از وی. اس. نایپل که هندیتبار است هم چند کتاب ترجمه کردم و بعد به ادبیات آفریقا رو آوردم. کشف هاروکی موراکامی مقدمه رو آوردن من به ادبیات شرق بود، از طریق اینترنت او را پیدا کردم و «کافکا در ترانه» را سفارش دادم.
مترجم «چوب نروژی»، «چاقوی شکاری» و «سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا» خاطرنشان کرد: اما دلیل اینکه چرا موراکامی در جهان و ایران پسند خاطر بسیاری از خوانندههای کتاب افتاد این بود که ژاپن بعد از جنگ جهانی اول و دوم که در هر دو شرکتکننده و متحد آلمان در مقابل قوای متفقین بود، بعد از بمباران اتمی معروف هیروشیما و ناکازاکی و فاجعه مصیبتآور آن، امپراتوری و وابستگی کورکورانه به امپراتور در هم شکسته شد. بعد از آن نسل جدید، برخلاف گذشتگان که سنت و میراث و ساموراییگری را تحسین میکردند، به زندگی روزمره رو آوردند. از طرف دیگر با توجه به اینکه ژاپن تسلیم بلاقید و شرط شده بود، آمریکا تسلط غریبی بر ژاپن پیدا کرد و فرهنگ آمریکایی در ژاپن رواج فراوان گرفت؛ از بار و کلوب و موسیقی تا دیگر جلوههای زندگی شهری. ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم صدمات بسیاری دید و حتی برخی از نویسندهها مانند کوبو آبه که «زن در ریگ روان» را از او ترجمه کردهام، از روی بیکاری و ناداری دستفروشی میکرد. در سالهای ۱۹۶۰ با رونق اقتصادی ژاپن جلوههای هنری از جمله رمان در ژاپن پا گرفت و نسل جدید نثر قدیم ادبی و مُغلَق را کنار گذاشت. موراکامی یکی از اولینهای این کسان بود که حتی برخی از قدیمیها با او مخالفت داشتند. موراکامی خود کلوب جاز داشت و با آثار موسیقایی غرب از جاز تا موسیقی کلاسیک آشنایی عمیقی پیدا کرد. او در رمانهایش از فرهنگ و زندگی روزمره ژاپن وام گرفت و از جلوههای فرهنگ غربی نیز استفاده کرد، برای همین در همه جای جهان با روی باز از آثار موراکامی استقبال کردند.
غبرایی افزود: اغلب قهرمانهای داستانهای موراکامی ۳۵ تا ۴۰ سال بیشتر ندارند و کسانی هستند که نه معیارهای عادی جامعه را قبول دارند و نه جامعه آنها را میپذیرد، معمولا قهرمانهایی تنها و حتی در برخی از موارد سرخورده هستند، قهرمانهایی امروزی هستند نه اهل کارکردن در اداره. حتی موراکامی از قول راوی داستانهایش این موضوع را مورد تمسخر قرار میدهد. اداره رفتن و مانند بره مطیع شدن و کار کردن برای کارفرمایان از نظر قهرمانهای داستانهای موراکامی مذموم، زشت و زننده است و آنها به چنین کاری تن نمیدهند و در نتیجه سرگردان و معلق بین دو دنیا هستند. همچنین موراکامی از «هزار و یک شب» استفادههای بسیار شایانی کرده و عجایب و غرایب و عناصر غیرعادی در زندگی را وارد داستان میکند و گاهی دنیای موازی میسازد؛ همه اینها چیزهایی است که خوانندگان را در سراسر جهان به خود جلب میکند.
این مترجم درباره اینکه چرا شاید سراغ داستانهای کوتاه موراکامی نرود، توضیح داد: تصور میشود داستان کوتاه ساده و راحت است بنابراین خیلیها سراغش میروند اما در اصل سهل و ممتنع است و چون عده زیادی حداقل چهار نفر دیگر سراغش میروند سعی میکنم کمتر سراغش بروم. مسئله دیگر این است که'چندان با داستان کوتاه اُخت نیستم زیرا بر روی داستان کوتاه که کار کنید، نه از نظر خواندن، چهار - پنجروزه تمام میشود اما من با رمان عشقبازی دارم و هرچه طولانیتر باشد، زمانش بیشتر است. رمان سهجلدی «1Q84» را که ترجمه کردهام، ۱۸۰۰ صفحه است و ترجمهاش یک سال و نیم - دو سال طول کشید و عشق کردم؛ اما برای داستان کوتاه تا اخت میشوید، داستان تمام میشود و به همین دلیل گفتم شاید سراغ داستانهای کوتاه نروم. البته قول قطعی نیست زیرا ممکن است آنقدری جذبم کند که سراغش بروم، چنانچه این مجموعه اینطور شد. اما بیشتر رمانهای موراکامی مدنظرم است البته نه فقط موراکامی که دیگر نویسندهها؛ همیشه رمان را به داستان کوتاه ترجیح میدهم.
غبرایی درباره داستانهای «اولشخص مفرد» نیز توضیح داد: اغلب این داستانها، داستانهای خود موراکامی است، هرچند زمانی که از او میپرسند گاه میگوید بله و گاه میگوید نه اما در داستان «یاکولت سوالوز» نام خود را میآورد و اگر اشتباه نکنم در داستان «کارناوال» هم همینطور. موراکامی نویسندهای است که الان در ۷۰ سالگی دارد بخشی از زندگی خود را مرور میکند اما این زندگی، زندگی سرراست و عادی و معمولی نیست بلکه با همان صبغه ذهنی خود یعنی عجایب و غرایب و رئالیسم جادویی به اعتباری، سوررئالیستی.
او «بر بالشی سنگی» را بهترین داستان این مجموعه دانست و گفت: لطیفترین و قشنگترین داستان این مجموعه این است و سعی کردم شعرهای این داستان را دربیاورم و قضاوت خوب یا بد بودن ترجمه با دیگران است. چیزی که موراکامی در داستانهایش نگفته و خواننده باید کشف کند این است که شاعر و نویسنده شدن بهایی دارد و آن بها گاه جان و عمر آدمی است. اینها به طور ضمنی در داستانها نهفته است و خواننده باید اینها را کشف کند و همین موضوع در داستانهای دیگر مثلا «با بیتلها» هم هست که از ریونوسوکه آکوتاگاوا یادی میکند و خودکشی او به قهرمان یکی از داستانها ربط پیدا میکند. به قول صاحبنامی در توضیح نوشتن میگوید «نگو، نشان بده» مثلا نباید بگویی آدم مزخرفی است، نباید این کلمات را به کار بگیری بلکه باید در عمل بگذاری و نشان دهی و مخاطب نتیجه بگیرد این آدم مزخرفی است یا آدم خوبی است.
مترجم «تعقیب گوسفند وحشی»، «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای سرگشتگی» و «کتابخانه عجیب» در پایان گفت: همیشه میگویم مترجم باید با نویسنده همکوک شود، سعی میکنم داستانها و رمانهایی را ترجمه کنم که با جان من یگانه و نزدیک میشوند، زمانی که میخواهم بخوابم به آن فکر کنم تا شخصیتها را کشف کنم. اینها بر اثر مرور زمان و تجربه و عشق و علاقهای که از کودکی و نوجوانی به رمان و داستان داشتم، پیش میآید و ممکن است برای هرکسی پیش نیاید. در طول کار پیش آمده از روی ناچاری به ترجمه کارهای دیگری تن داده باشم اما در سالهای اخیر دنبال چیزهایی رفتهام که دوست دارم زیرا برای ترجمه باید متن را هفت هشتبار بخوانم و باید برای خواندن آن رغبت داشته باشم.
مجموعه داستان «اولشخص مفرد» نوشته هاروکی موراکامی با ترجمه مهدی غبرایی در ۲۰۰ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۶۵ هزارتومان در نشر افق راهی بازار کتاب شده است.
«کارستان»، «بر بالشی سنگی»، «چارلی پارکر بوسانووا مینوازد»، «با بیتلها»، «اعترافات میمون شیناگاوا»، «کارناوال»، «مجموعه اشعار یاکولت سوالوز» و «اول شخص مفرد» داستانهای این مجموعه هستند.
در بخشی از نوشته پشت جلد کتاب آمده است: خواندن داستان کوتاه موراکامی مثل بیداری از خواب و رویاست. در این داستانها تصاویر گریزان، آدمهایی از گذشته و موقعیتهایی رازگون وجود دارند - یکی چیز عجیبی گفته، یا اتفاقی خیالگون افتاده. قدم به دنیای او میگذاری و غیرواقعی را واقعی میپنداری و میپذیری تا بیدار شوی و از خودت بپرسی اینها درباره چی بود؟ خاطرات خواب فورا تبخیر میشوند و تو را در حالت سردرگمی میگذارند.
دیدگاه